نمایش پست تنها
 
sajjad...
مبصر اکیپ
 
پروفایل کاربری sajjad...
 
تاریخ عضویت: Apr 2013
محل سکونت: گیلان
سن: 24
نوشته ها: 5,367
ثروت: 13,151,242 تومان
تشکرها: 18,729
تشکر شده: 14,924
علایق:
singleOperahtcir-tciperspolis
مت دیمونشهاب حسینی



در يک غروب جمعه ، پيرمردي مو سپـيد ، در حالي که دختر جوان و زيبايي بازو به بازويش او را همراهي مي کرد وارد يک جواهر فروشي شد و به جواهرفروش گفت:
"براي دوست دخترم يک انگشتر مخصوص مي خواهم."

مرد جواهرفروش به اطرافش نگاهي انداخت ، و انگشتر فوق العاده ايي که ارزش آن چهل هزار دلار بود را به پيرمرد و دختر جوان نشان داد.

چشمان دختر جوان برقي زد و تمام بدنش از شدت هيجان به لرزه افتاد.
پيرمرد در حال ديدن انگشتر به مرد جواهرفروش گفت: خب ، ما اين رو برمي داريم.

جواهرفروش با احترام پرسيد که : پول اون رو چطور پرداخت مي کنيد؟

پيرمرد گفت : چـِک میدهـم ، ولي خب مي دونم که شما بايد مطمئن بشيد که در حساب من به اندازه کافی پول هست ..
بنابراين من اين چک رو الان مي نويسم و شما مي تونيد روز دوشنبه که بانکها باز مي شه ، به بانک تلفن بزنيد و تاييدش رو بگيريد و من در بعدازظهر دوشنبه اين انگشتر را از شما مي گيرم.

دوشنبه صبح مرد جواهرفروش در حالي که به شدت ناراحت بود به پيرمرد تلفن زد و با عصبانيت به پيرمرد گفت : من الان حسابتون رو چک کردم، اصلا نمي تونم تصور کنم که توي حسابتون هيچ پولي وجود نداره!
پيرمرد جواب داد: متوجه هستم ، ولي در عوضش مي توني تصور کني که من چه آخرهفته معرکه و هيجان انگيزي رو گذروندم؟
__________________
بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند

چون من که آفریده ام از عشق جهانی برای تو



sajjad... آنلاین نیست.  پاسخ با نقل قول
افرادی که با این نوشته حال فرمودند:
تماس با ما - صفحه اصلی انجمن های اکیپ دات کام - بایگانی - تست پزشکی - تبلیغات - شهرکادو - بالا
  • آبی
  • شکلاتی
  • مشکی
  • بنفش
  • صورتی
  • قرمز
  • سبز
  • قالب ویژه
Powered by | Mostbet | Copyright © 2013 vBulletin Solutions, Inc.
bwin