|
ثبت نام | بارگذاری تصاویر | بازیهای اکیپی | فروشگاه اکیپ | جستجو | ارسالهاي امروز | نشانه گذاري انجمن ها به عنوان خوانده شده |
![]() |
|
ابزارهای موضوع | جستجو در موضوع | نحوه نمایش |
![]() |
#11 | |
عضو افتخاری اکیپ
![]() |
امروز یه جایی بودم که نباید می بودم
چیزایی شنیدم که نباید میشنیدم مثلا فکر کن؛ ببینی یکی که خیلی دوسش داری داره خیانت میکنه به همسرش تو فقط میبینی و لبخند می زنی! ببینی یکی که شاید تو یه بازه زمانی الگوی تو بوده خیلی راحت اعتماد همسرشو فدا می کنه. تو فقط به همسرش دروغ میگی! چقدر از خودم بد میاد +بلاخره یه وقتی یه جایی احساس یقمو میگیره و بازخواستم می کنه حالا هی مجبورم حواسمو پرت کنم یه گوشه تا یادم بره امروز...): شنبه - ۱۶ دی ۱۳۹۱
__________________
ویرایش توسط adamak : 2 هفته پیش در ساعت 08:08 PM |
|
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
#12 | |
عضو افتخاری اکیپ
![]() |
الان دو تا بچه های همسایه بغلیمونو مجبور کردم پیاده بریم تا سر خیابون فالوده بزنیم تو سرما ![]() اونجا که رفتیم فهمیدم این دو تا بزغاله پول نیاوردن که من فالودشونو حساب کنم ![]() بعدم رفتیم سوپری یخمک خریدیممم ![]() کلا اینقدری که تو یک ساعت گذشته از دست این دو نفر لعن و نفرین شنیدم , شمر نشنیده ![]() یک کار ِ یک هویی ِ یخمای ِخوب شنبه - ۳۰ دی ۱۳۹۱
__________________
|
|
![]() |
![]() |
افرادی که با این نوشته حال فرمودند: ALI, Disconnect, DNA |
![]() |
#13 | |
عضو افتخاری اکیپ
![]() |
طبق معمول خودم را پرت می کنم در دفتر تا نیشم را باز می کنم بگویم چاکر خانم نوران؛
به خ ِ خانوم که می رسم میبینم به جای خانم نوران, یک مرد ریشوی اخمو دارد با تلفن حرف می زند.....دستم که همان بالا خشک شده بود را می آورم پایین ریشو که پُر لطفیست ته ریش داشت اما اخمو را بود البته اگر کسی جفت پا بین نطق من هم می پرید در دفترم شاید من هم اخمو می شدم اما من که دفتر نداشتم...پس فرض باطل است و حکم ثابت! به هر حال سعی کردم خانم وار و سنگین و متین چهار قدم دیگر را بروم و روی صندلی بنشینم بعد از یک نگاه کلی زل زدم به مرد ریشو ......نه ته ریش دار!. در کنکاش این بودم که ابرویش را برداشته یا خود به خودی اینقدر مرتب است که یک دفعه سرش را آورد بالا و نگاهم کرد پوزخندی زد و دوباره نگاهش را انداخت پایین و به حرف زدنش ادامه داد؛ تک سرفه ای می کنم که یعنی من و هیزی؟اشتباه دیده اید ریشو جان....من خودم برادر و پدر دارم کفری شدم نمی دانم به خاطر هیزی خودم بود و مچ ِ گرفته شده ام یا پوزخند این ریشو...اصلا همان لیاقتت ریشوست اصلا نگاه خودم است دلم می خواهد زل بزنم به مردم و هیز بازی در آورم ....والا بلاخره تلفنش تمام شد با همان اخم و یک پوزخند جدید گفت:بفرمائید من:سلام جفت ابروهایش می پرد بالا که یعنی حالا یادت آمده سلام کنی؟ ریشو:سلام امرتون؟! من با همان گیجی مخصوص خود:هان؟آهان.... برگه زده بودید یه کیف پول پیدا شده فکر کنم مال منه کیفم صورتی و چسبونکیه! البته دفترچمم گم شده اونم اینجاست؟. ریشو:بله صبر کنید بیارم من:مچکرم کیف و دفترچه را با یک پوزخند جدیدتر میدهد به من یک لحظه گفتم نکند لبش کج است؟شاید به همین خاطر ریش جا گذاشته....ای بابا چه گیری داده ام به این نیم سانت ریش ِ این نِفله! من:خانم باغستانی گفتن بیام دفتر بپرسم چه مدارک و شرایطی میخواد اگر بخوام سطح سه و چهارو با هم بگیرم؟ ریشو با شک:چندسالتونه؟ من:جزو شرایطه؟ کفری شد...کیف کردم! بلاخره پوزخندش رفت دفترچه ام را باز می کنم تا شرایط و مدارکش را بنویسم و او هم می گوید البته پوزخندش برگشته بود! بلند می شوم و می گویم خیلی ممنون راستی خانم نوران دیگه نمیان؟ ریشو:چرا پس فردا ایشون هستن کاری باهاشون دارید؟. من:کارم مربوط میشه به خودشون..... چنان چشم غره ای به من رفت که گفتم چه شده حالا... من:ای وای ببخشید یادم رفت بیارم! گیج می پرسد:چیو؟ من:ارث باباتونو!انگاری طلب دارین...دفعه بعد میارم.روز خوش ریشو باز کفری شد ولی با پوزخند عمیق تر و گفت :روز شما هم به نظرم بهتره به جای سطح گرفتن حواستونو جمع کنید که وسایلتونو جا نزارید و برید نقاشیتونو بکشید! یک ابرویم می رود بالا حالا تیکه انداختن برای کیف پولم جای خود که در آن شکی هم نیست!....نقاشی کشیدن را از کجای دلش یا ریشش در آورد؟! چشمانم را تنگ می کنم و می گویم:قانون ِ جدیده که منشیا تو کارای اعضا اظهار نظر کنن؟ و رویم را بر می گردانم و با لبخند می روم دستم که به دستگیره ماشین می خورد آستین مانتویم کشیده می شود و خط خطی های خودکاری روی مچ دستم معلوم می شود..اخم می کنم! می نشینم در ماشین مهناز خانم و دفترچه ام را در می آورم که شرایط سطح گرفتن را بگویم که میبینم روی جلد دفترچه یک چشم و ابرو کشیده ام اخمم بر می گردد صفحه اش را که ورق می زنم می بینم در هیچ صفحه ای نیست که شکل و نقاشی و چشم و ابرو و مترسک و ستاره و گل و بلبل و ابر و باد و مه و فلک را نکشیده باشم! اخمم بیشتر می شود و یک نفس عمیق می کشم! تا دم در خانه اخم دارم به خانه که می رسم طبق معمول کوفته ریزه(برادرم) می چسبد به پایم تا می آیم بغلش کنم نگاهم گیر می کند به سیبیلی که با مازیک پشت لبش کشیده ام دندان هایم را روی هم فشار می دهم و سعی می کنم صدای ریشو که در گوشم وز وز می کند بروم نقاشی ام را بکشم را نشنوم کوفته ریزه امان را می زنم زیر بغل و محکم صورتش را می شورم تا پاک شود نقاشیم جیغ ِ او و خل شدی های خاله ام را نشنیده می گیرم به سمت اتاقم که می روم با دیدن آدمکی که روی در اتاقم کشیده بودم دیگر نمی توانم خنده ام را کنترل کنم با خودم می گویم عه عه مردک ریشوی نِفله چه جوری با یک دیدار عمق فاجعه بودنم را فهمید دوشنبه - ۲ بهمن ۱۳۹۱
__________________
|
|
![]() |
![]() |
![]() |
#14 | |
سردسته اکیپ
![]() |
یادته چقد گدا بازی در آووردی؟ یادته اینقد بهونه آووردی که من بی خیال شدم؟؟؟ حالا میبینی خدا چه بلایی سر خسیسا میاره؟؟؟؟
__________________
من یه زخمیم مثال خیلیا که میبینیشون
تو این دنیا گلهای آرزوت و میچینیشون ولی من ندارم هیچ آرزویی واسه موندن ولی تو بازم . . . . . . . . |
|
![]() |
![]() |
![]() |
#15 | ||
عضو افتخاری اکیپ
![]() |
![]() خدایی همسایه ی چندین و چندساله رو با تو که من تو دوسال گذشته هنوز نفهمیدم چه شکلی هستی رو یه جور مقایسه می کنی مهندس؟ ![]() نه واقعا؟ ![]()
__________________
|
||
![]() |
![]() |
افرادی که با این نوشته حال فرمودند: ALI, Disconnect, farbod |
![]() |
#16 | |
سردسته اکیپ
![]() |
![]() اونموقع فقط کافی بود 1000 تومن بدی دوتا فالوده شیرازی میخوردیم الان با 1000 تومن دوتا تفم نمیندازن کف دستمون فقط یکی میندازن تو دستمون! ![]() تو باید با وجود درونی من ارتباط بر قرار کنی نه شکل و ظاهرم ![]() بهر حال من این کینه از تو رو تا آخر عمرم به گور میبرم ![]()
__________________
من یه زخمیم مثال خیلیا که میبینیشون
تو این دنیا گلهای آرزوت و میچینیشون ولی من ندارم هیچ آرزویی واسه موندن ولی تو بازم . . . . . . . . |
|
![]() |
![]() |
![]() |
#17 | ||
عضو افتخاری اکیپ
![]() |
![]() ![]()
__________________
|
||
![]() |
![]() |
افرادی که با این نوشته حال فرمودند: ALI, Disconnect |
![]() |
#18 |
سردسته اکیپ
![]() |
مگه ی خواسته ی من چی بود؟ آزادی بیان که نمیخواستم! دنبال فمینیسم که نبودم! آزادی پوشش که نمیواستم! فقط یه کاسه فالوده! بخاطر یک مشت فالوده!
آخ خدا چه غریبی رو زمین! ( به من چه؟) ![]()
__________________
من یه زخمیم مثال خیلیا که میبینیشون
تو این دنیا گلهای آرزوت و میچینیشون ولی من ندارم هیچ آرزویی واسه موندن ولی تو بازم . . . . . . . . |
![]() |
![]() |
افرادی که با این نوشته حال فرمودند: adamak |
![]() |
#19 |
پایه ثابت اکیپ
![]()
تاریخ عضویت: Dec 2012
محل سکونت: هنوز نمیدونم
سن: 23
نوشته ها: 234
ثروت: 2,111 تومان
تشکرها: 489
تشکر شده: 511
استاتوس: وعظی نیست
علایق:
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
وقتی که یک ساعت تموم فقط داشتیم به هم نگاه میکردیم بدون هیچ حرفی و کلامی
![]()
__________________
کلمه دوست بسیار کلمه بزرگ و زیباییه : د : دل دریایی و : وفاداری س : سعادت یکی شدن ت : تایی که هیچوقت نباید بین من و تو باشه . . . |
![]() |
![]() |
افرادی که با این نوشته حال فرمودند: adamak |